کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

تاریخچه ای از دانشگاه استنفورد یعنی دومین دانشگاه برتر در تمام

تاریخچه ای از دانشگاه استنفورد   یعنی دومین دانشگاه برتر در تمام 

 

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت و شلوار نخ نما شده در شهر بوستون از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و ..... 

 

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت و شلوار نخ نما شده در شهر بوستون از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رئیس را ببینیم.» منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد: «ما منتظر خواهیم شد.» منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند.  اما این طور نشد. منشی خسته شد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رئیس شود، هر چند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت. وی به رئیس گفت:«شاید اگرچند دقیقه ای آنان را ببینید، بروند.»

رئیس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او وقت بودن با آنها را نداشت. رئیس با قیافه ای عبوس و با وقار، سلانه سلانه به سوی آن دو رفت. خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.» رئیس یکه خورده بود. با غیظ گفت: «خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.» خانم به سرعت توضیح داد: «آه، نه. نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.» رئیس لباس کتان راه راه و کت و شلوار نخ نما شده آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.» خانم یک لحظه سکوت کرد. رئیس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه نیز همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟» شوهرش سر تکان داد. قیافه رئیس دستخوش سر درگمی و حیرت بود. آقا و خانم"لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی ایالت کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که نام آنها را بر خود دارد: دانشگاه استنفورد   یعنی دومین دانشگاه برتر در تمام دنیا..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد