چند نظر از بیگانگان درباره ابدیت ایران



بطور واضح ایران فناناپذیر است و سرنوشتش وعده می دهد که با خود انسانیت همگام باشد"

در زیر گزیده ای از دیدگاه جمعی از نویسندگان باختر در مورد جاودانگی و ابدیت ایران آمده است .( البته این دیدگاه ها تقریبا در ۴۰ تا ۶۰ سال پیش بیان شده است !) : 



اگر سراینده ای چون فردوسی هرگز پیدا نشده بود همان ویرانه های دوران پر افتخار با زبان گویایی فریاد میزدند :
"
من داریوش هستم , شاه بزرگ , شاه شاهان , شاه سرزمین هایی که ملت هایی از نژاد های گوناگون در آن بودند.شاه این سرزمین بزرگ در مدتی طولانی , پسر ویشتاسب از دودمان هخامنش , ایرانی پسر ایرانی.اگر تو می اندیشی سرزمین های زیر فرمان شاه داریوش چندتا بودند به این تصویر نگاه کن آنگاه خواهی دانست که ایرانیان دور از ایران جنگیدند

ا.ج.آربری



ای آدمیزاد این است فرمان اهورامزدا به تو : بد میاندیش , از راه راست دور مشو , گناه مکن."باز بنابر همین مولف :"آنچه که شعرای ایران به نظم دلنشین برمی خوانند تاریخ نویسانش به نثر پر ابهت تکرار می کنند و با شجره نامه های مفصل خویش ثابت می کنند که هنوز خون شاهنشاهان در رگ های ایرانیان دور می زند.آداب معاشرت شاهنشاهی , خزینه و ثروت پادشاهی و مهربانی و شفقت کهن ایرانی در صفحات نویسندگان اخلاقیات و اندرزنامه ها زنده نگاه داشته است.

"حنظله بادغیسی شاعر گمنامی که در حدود 260 هجری (865 م) فوت کرد , در هنگامی که ملت ایران پس از دو قرن تسلط اعراب تازه ازجای می جنبید چنین می گوید :

مهتری گر بکام شیر دراست رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و شوکت و جاه یا چو مردانت مرگ اندر روی

ل.پ.الولستون:
از مطالعه تاریخ کهن ایران دو عامل ظاهر می شود و باید همیشه در نظر داشت : نخست آنکه با وجود هجومها و مسخره شدنهای مکرر ایران همیشه دست نخورده چون ٌخره محکم هضم ناشدنی بجا مانده است , دوم آنکه نشان داده می تواند ارزش افکار و نفوذهای تازه را بداند و آنها را بگیرد , بدون آنکه به اساس فرهنگ خود صدمه بزند. این هر دو عامل بنظر می رسد که از وضع فوق العاده مهم ایران در خط فاصله بین شرق و غرب نتیجه شده باشد. در یک طرف ملل واقعا شرقی هند و خاور دور غرق در عوالم باطنی خود و مقاومت منفی وجود دارد و در طرف دیگر اقوام سامی و اروپایی (چون اعراب بیشتر با مغربیان وجه مشترک دارند تا با مشرق) که مشخص آنها آرام نبودن و حمله و شور و توسعه و تسلط بر همسایگان است وجود دارند.ایران از هر دو طرف گرفته و به فرهنگ هر دو طرف کمک کرده بدون آنکه به هیچوجه تشخص خود را از دست بدهد. بدون شک این تاثیر فرهنگی و نه قدرت سیاسی است که به ایران قدرت زنده ماندن داده است

ج.کورزون:
"
اگر ایران هیچ حق دیگر به احترام نداشت لااقل ادامه ی یک تاریخ ملی دو هزار و پانصد ساله تشخصی به آن داده که فقط معدودی از کشور های دیگر می توانند نشان بدهند".مورتن:
"
داوام ایران ما را بفکر می اندازد ; آیا ما در باختر خواهیم توانست مانند ایران سه هزار سال زندگانی کنیم؟"ر.کروسه:
"
یکی از مشخصات ایران این است که خود را به ما چون مقر یکی از قدیمی ترین تمدن های دنیای باستان نشان می دهد , تمدنی که در عین اینکه از عهدی به عهد دیگر پنجاه قرن پیش خود را تجدید می کند یک دوام حیرت انگیز را ثابت می نماید..."
"
مشعلی که به این قرار در صبح تاریخ روی فلات ایران روشن شد پس از آن هرگز خاموش نگردیده است . ظهور مقدونیان حتی در یک فاصله هم بوجود نیاورد زیرا اسکندر به مراتب بیش از آنچه ایران را هلنیزه (یونانی) کند با اعلام اینکه جانشین داریوش و خشایارشاه می باشد خودش را ایرانی کرد


رکروسه در جایی دیگر می نویسد :
"
این دوام بدون وقفه در طی این همه قرنها به ایران اجازه داده است که یک تمدن انسانی عمیق که از آغاز جلوه تاریخی آن کشور نیز به همین صورت را داشته , بسازد ."تاریخ کمبریج ایران :
"
بینظیری ایران به مراتب بیش از طرح نساجی و یک مشت بنای قرون وسطایی و کتاب های غزل است . سیاحی که به ایران می رود اگر ذره ای قدرت مشاهده داشته باشد بزودی به یک طرز زندگی مترقی و در عین حال دارای ریشه های محکم متوجه می شود که از جهت ادامه گذشته به مقدار زیادی عمق و سابقه دارد . ایران در عین حال که هویت خود را حفظ کرده توانسته است به خارج رسیده , زمین های دیگرذ را تحت تاثیر قرار دهد. بعضی کشور ها , بطوری که مورخان موضوع را تعبیر می کنند , در نتیجه یک ماموریت خاص بوجود آمده و اجزا آن با هم مانده است یعنی در جواب مقتضیات یک وضع انسانی خاص رشد کرده اند. به هیچ وجه نمی توان ایران را صورت کوچکتر یا خفیف تر یک فرهنگ و یا یکناحیه سیاسی قویتر دانست بلکه ایران را باید مانند یک واحد کامل با سازمان های مخصوصش که به نوبه خود بطور مهم بخصوصیات و وحدت وسیعتر خاورمیانه کمک کرده است در نظر گرفت. این اومر که دولت ایران در نظر دارد جشن دوهزار و پانصد ساله سلطنت را بگیرد یک علامت قابل توجه قدرت تجدید (قدرت فنری) آنست و به این امر وضع طبیعی ایران کمک بزرگی نموده است . اگر بخواهیم ماموریت ایران را بعنوان یک دولت و یک گروه انسانی از جهت یک شخصیت تعریف کنیم می توانیم بگوییم که این کشور ایجاد می کند و می گیرد و تغییر شکل می دهد و دوباره منتقل می سازد."