چندتا جوک بیمزه و با مزه...!!!

 

چند جوک 

 

 

روی ادامه مطلب در زیر کلیک کنید


حتماً روی دیوار بهشت نوشته : لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان سیب بخورد


و اینگونه بود که پس از دیدار یوسف و زنان مصر ، پرتقال خونی به بازار آمد!


دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.
دومی میگه: همش همین؟
اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟
دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟


یک روز دو تا آبادانی واسه هم خالی می بستند . اولی میگه : ما یه کوه کنار خونه مون داریم که هر وقت می گیم حمید . دو سه بار میگه حمید.... حمید.... حمید....دومی میگه : این که چیزی نیست . ما یه کوه داریم کنار خونه مون که هر وقت می گیم حمید . میگه : کدوم حمید؟


یه خانواده مشهدی واسه خواستگاری میان تهران به پسره میگن ، در زدی نگو ( مویوم ) بگو منم ۰ پسره میگه اگه در رو باز کنن می فهمن که مویوم


یارو میره طوطی سخنگو بخره ، فروشنده بهش یه جغد میندازه 
بعد از یه مدت دوستای یارو بهش می گن : یاد گرفته حرف بزنه یا نه ؟
یارو می گه : هنوز نه ، ولی خیلی توجه می کنه !


یه روز 4 تا حیف نون سوار آسانسور میشن هر کاری میکنن آسانسور حرکت نمیکنه .... یه مرده با کت شلوار و سامسونت میاد دکمه آسانسورو میزنه .... راه میفته ... یکی از حیف نونها میگه : به افتخار آقای راننده صلوات


خداوند هیچ موقع از تو سوال نمی کنه چه نوع ماشینی روندی؟ اما حتما از تو خواهد پرسید چند نفر پیاده را به مقصد رساندی....... قابل توجه دخترها که هر چی بوق میزنی ناز میکنن...... نمیدونن هدف پسرها الهیه