ملانصرالدین و همسرش...!!!

:روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید

 

فردا چه می کنی؟

 

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم

 

...همسرش گفت: بگو ان شاءا

 

او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی

 

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند

 

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد

 

همسرش گفت: کیست؟

 

او جواب داد: ان شاءا... منم