چند لحظه لبخند...!!!



ملت تو ایمیل های عاشقانه؛
به درجاتی رسیدن که ابو سعید ابالخیر تو عرفان نرسیده بود


***


تو کانال چنل وان اذان لس آنجلس رو پخش میکرد،
بابا بزرگم خونه مون بود،پرسید: اذانه اهوازه یا تهران؟
گفتم نه بابا هیچکدوم! اذان لس آنجلسه!
میگه :همین دیگه! اگه شعور داشتی با اذان شوخی نمیکردی ..!


***

پسر داییم دوم دبستانه امروز داشتم ازش علوم میپرسیدم:
" چرا تمساح پستاندار نیست؟ "
بچه هم هرچی نبوغ و استدلال علمی داشتو به کارگرفت و با اعتماد به نفس گفت:
"چون اگه پستان دار بود موقع خزیدن سینه هاش میکشید روی زمین!!"

***

یه داداش دارم دهه هفتادیه، دوس دخترش زنگ زده خونمون روز مادر رو به مامانم تبریک گفت :|
دهه شصتی باشی درک میکنی!
زمان ما کی جرات داشت بگه دوست دختر و دوست پسر داره :( یعنی اونطوری که ما با دوست دخترمون رمزی حرف میزدیم، شهید همت با قرارگاه خاتم الانبیا بیسیم نمیزد

***

به بابا میگم می‌خوام برم سمت گیاهخواری، نظرت چیه؟!
بابام: آفرین، خیلی هم خوبه، مگه تو چیت از بـُـز کمتره؟!!