بخندید و شاد باشید...!!!

- امروز به داداشم می گم: کلاغه برام خبر آورده که سیگار می زنی
داداشم می گه: تو چی می زنی که می تونی با پرنده ها صحبت کنی؟!

- دیشب شوهرخالم رفته بود پمپ بنزین، بنزین بزنه، انقد صف طولانی بوده یادش رفته تو صفه، وقتی راه باز شده خوشحال از اینکه از ترافیک فرار کرده گازشو گرفته رفته!
...
- سرم شکسته بود رفتم دکتر، دکتره می گه بخیه بزنم؟
گفتم پَـنَـه پَــ دوتا کوک بزن می رم خونه می دم مامانم با چرخ خیاطی بدوزه!

- رئیس جمهور آمریکا هم بشم این مادر ما بازم می اد می گه پسرم کاخ سفید رو رنگشو عوض کن سفید زود لک می شه!

- نظافتچی میاد خونمون مامانم قبلش اتاق منو جمع می کنه که زشت نباشه یه وقت! 
 
 
- ما دماغ فابریکیا با انگشت به جاهایی از دماغمون دسترسی داریم که شما دماغ عملی ها با گوش پاک کن هم دسترسی ندارین

- فامیل ما دهه هشتادیه مدرسه غیرانتفاعی ثبت نامش کردن سالی سه میلیون
یادش به خیر ناظم ما می گفت فردا ۱۰۰۰ تومن کمک به مدرسه با خودتون بیارید، خونه ما می ریخت به هم!
...
- بچه که بودم یه بار مامانم خواست منو تنبیه مدرن کنه، منو تو انباری زندونی کرد منم اون تو شروع کردم به آواز خواندن با صدای بلند. یهو دیدم در باز شد مامانم با لوله جاروبرقی اومد دوباره منو تنبیه سنتی کرد!

- من از وقتی اومدم فیس بوک متوجه شدم:
۹۹ درصد مردای ایرونی هیکل شش تیکه دارن و همه خانوم ها، چشم رنگی و مدل پرنسس هستن!
اونایی هم که توی خیابون می بینم زامبی ان!

- پسر به دختر: من پدرم پیره و ۹۲ سالشه و به همین زودی ها می میره و من پولدار می شم! همسر من می شی؟
دختر: نه
چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش!
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت ایده هاتون رو به یک زن نگید

- وقتی هنوز یه سالت نشده پدر و مادرت هی می گن بگو بابا بگو مامان … الان می گی مامان می گه زهرمارو مامان!

- استاد اومده سر کلاس می گه هفته دیگه بدون اطلاع کوییز دارین!

- دیشب زدم یه پشه رو کشتم. از بس خون من تو رگاش بود، حسی رو که به من دست داد به رستم موقع کشتن سهراب دست نداده بود

- از عشق های یه طرفه متنفرم
مثل عشق من به ته دیگ سیب زمینی!

- مامانم یه ظرف انگور گذاشت روی میزم من هم هی می خوردم، بعد از ۱۰ دقیقه اومد بردش!
پرسیدم چرا می بری؟
گفت یادم رفته بود بشورمش!
امنیت جانی ندارم من تو این خونه 
 
- تو جاده شمال داشتیم می رفتیم، یه دفعه یه گاو پرید وسط جاده منم محکم زدم رو ترمز و خیلی شاکی شدم
شروع کردم به بوق زدن، دیدم همینجوری وایساده وسط جاده عین بز داره منو نیگا می کنه، یعنی درگیر جذبه ش شده بوم
اومدم پیاده شم دیدم گاوه یه نگا به من کرد، یه نگات به تابلوی محل عبور حیوانات، بعد یه سری به نشونه افسوس تکون داد و رفت!