کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

گابریل گارسیا مارکز

هفتادو پنج سال از تنهایی ام طی شده اما هنوز در خیالم کودکی بیش نیستم

 کودکی که در کوچه باغ های بوگوتا به دنبال بادبادک خود میدود

هفتادو پنج سال تنها یی ام در جست وجوی این باد بادک گذشت

ومن همان کودکم

آیا تنهایی ام صد ساله خواهد شد...

 

گابریل گارسیا مارکز

معما!!....


سوال:


10 تا جعبه قند داریم.

هر جعبه از 1000 حبه قند تشکیل شده.

وزن هر حبه قند 10 گرمه.

این وضعیت تو همه جعبه ها همین طوریه ولی فقط یکی از جعبه ها حبه هایی با وزن 9 گرم داره.

یه ترازو داریم که یه بار مصرفه. یعنی فقط میشه یه بار با اون وزن کرد و بعد از اون دیگه از کار می افته.

می خوایم با استفاده از این ترازو و تنها با یک بار وزن بفهمیم کدوم جعبه وزن کمتری داره.

 

حالا چیکار کنیم؟

ادامه مطلب ...

رستم...!!!!

شنیدم که رستم فلان کاره بود (جنگجو)  
فلان جای ایشان کمی پاره بود (آرنج)  
دو دستش همیشه فلان جاش بود (کمر)  
فلان چیز او تا نوک پاش بود (شمشیر)  
چو راه فلانش همی تنگ بود (حوصله)  
فلان با فلانش سر جنگ بود (عقل و احساس)  
چو رستم فلانش همی راست بود (عزم و اراده)  
 
فلان کردنش کردن ماست بود (جنگ)  

ملک الشعرای بهار

دوستان ،

قصیده زیبای زیر سروده استاد مسلم شعر و ادب پارسی معاصر ما ملک الشعرای بهار است .با هم بخوانیم و احسنتی بر روح سراینده اش نثار کنیم . . . فقط اگر نقدی بر این شعر دارید ممنون میشم منو راهنمایی کنید



در محرّم ، ایرانیان خود را دگرگون می کنند

از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند

گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت

گه کفن پوشیده ،‌ فرق خویش پرخون می کنند

گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا

جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند

وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک»

شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند

خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها

با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند

بر “یزید” زنده میگویند هر دم، صد مجیز

پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند

پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه

ناله از دست “عبیدالله مدفون” می کنند

حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی

هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند

آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین

شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند

حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب،

مشک او را در دم دروازه وارون می کنند

گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان

درد و پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند

ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان

روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند

لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد

خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند

گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد

خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند

سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است

هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند

خود اسیرانند در بند جفای ظالمان

بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟

تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند

وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند