کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

حاکم صادق...!!!

حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید
حسن نزد حاکم رفت و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟
حاکم گفت: ممنونم که من را آگاه کردی، همه چیز درست می شود.
یکسال گذشت ....ا
حاکم گفت: صادقانه مشکلتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت، کسی نگفت گندم و شیر چه شد، کار و مسکن چه شد.

تنها از میان جمع یک نفر آهسته گفت: حسن چه شد

ملانصرالدین و همسرش...!!!

:روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید

 

فردا چه می کنی؟

 

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم

 

...همسرش گفت: بگو ان شاءا

 

او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی

 

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند

 

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد

 

همسرش گفت: کیست؟

 

او جواب داد: ان شاءا... منم

مگسی را کشتم ...!!!

 

  

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

مرحوم حسین پناهی

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت...!!!

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

دوستدارتو : بابالنگ دراز

 

تفکر باید...!!!

شیخی  به  زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری  پــا  بستی

گفتا شیخا هر آن چه  گویی  هستم

آیا تو چنان  که  می  نمایی  هستی ؟

...!!!

اونی که زود میرنجه


زود میره، زود هم برمیگرده.


اما اونی که دیر میرنجه


دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.

.......

هستند

 کسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند

و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند.

 

.…..

 

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه

سهمگین

باشد، لال می شوی.

.…..

 

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که

نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد

نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

…...


مهم

نیست که چه اندازه می بخشیم

بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.

 

…...

اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد و شما ۵ نفر باشید

کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است.

 

 

…...

وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست، گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی.

…...

 

 

 سنگینی
باری که خداوند بر روی دوش ما می گذارد
آنقدر نیست که کمرمان را خرد
 
کند،
آنقدر است که ما را برای دعا کردن به زانو در آورد.

 

…...

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.

 

…...

اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.

 

…...

همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

…...

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "- یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " - قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " - مقداری خرد پشت " چه بدونم " -و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.

…...

کسی که دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.

 

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ..!!!

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریزو پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را

(دکتر علی شریعتی)...!!!

با خودم فکر میکنم چگونه است که ما در این سر دنیا عرق می ریزیم و وضع مان این است ، و آنها در آن سر دنیا عرق می خورند و وضعشان آن است. نمیدانم مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن آن.

نتیجه زندگی...!!!!

نتیجه زندگی ، چیزهایی نیست که جمع میکنیم 


بلکه 


قلبهایی است که جذب میکنیم

بخوانید و تفکر کنید...!!!

همه شما حتما این شعر را شندیده یا در جایی خوانده اید:

 آن کس که بداند و بداند که بداند              اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

 آن کس که بداند و نداند که بداند              بیدار کنیدش که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند               لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند               در جهل مرکب ابدالدهر بماند

شاعر: ابن یمین 

اما در دنیای امروز و در اطراف ما در بیشتر اوقات وضع جور دیگری است:

آنکس که بداند و بداند که بداند                   باید برود غازبه کنجی بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند                   بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند                   با پارتی و پول خر خویش براند

آنکس که نداند و نداند که نداند                   بر پست ریاست ابدالدهر بماند

 شاعر : استادعالی پیام (هالو